سايه اش ديگر زمين را سياه نخواهد كرد/ نوش آذر

سايه اش ديگر زمين را سياه نخواهد كرد

 

حسين نوش آذر

 

انتشارات مرواريد

يوسف بني علمي مردي است ميان سال در مسافرخانه اي در پاريس . يك روز صبح از خواب بيدار مي شود و انگار بخش هايي از خاطراتش را از دست داده است . خيلي چيزها را به ياد مي اورد و خيلي چيزها را نه. خيلي چيزها را با روايت هاي مختلفي به ياد دارد . در زندگي اش مادري داشته كه چندان به او محبت نمي كرده برادر دوقلوي افليجي به نام يونس و همسري به نام ثريا كه طبق روايتي او را تلكه كرده و طلاق گرفته و طبق روايتي زن خوبي بوده اما يوسف او را اذيت كرده است .

داستان قشنگي بود . نوع روايتش براي من جالب بود اين رفت و برگشت ها به گذشته و حال اين عدم اعتماد به خاطرات و وقايع اين كه نمي شد نتيجه گيري كرد كدوم واقعه درست بوده و اين كه در نهايت يك جورايي متوجه مي شي بني عالمي نمي خواد مسئوليتي به گردن بگيره شايد براي همين هست كه تلاش بهتري براي يادآوري نمي كنه .

گفتم يك ايراني خواني خيلي كوتاه اين وسط بكنم . از آقاي نوش آذر قبلا ترجمه هايي خوندم اما اين اولين تاليفي هست كه از ايشون مطالعه كردم . بايد بگم آقاي نوش آذر خارج از ايران زندگي مي كنند .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

معمولا اين طور است كه چيزهايي را كه دوست داريم فراموش كنيم به ايد مي آوريم و چيزهايي را كه دوست داريم به ياد بياوريم فراموش مي كنيم .

 

يك مرد و يك زن حتي اگر در زندگي شريك هم باشند نمي توانند از عوالم درون هم باخبر شوند .

 

ساعت را كه به دستم بستم در همان لحظه زمان مرد و من احساس كردم از آن پس ديگر هرگز سايه ام زمين را سياه نخواهد كرد .

 

به رغم ظلمي كه در جاهن هست من تنها نيستم . كسان ديگر هم هستند كه در جاي خودشان قرار ندارند و با اين حال زندگي مي كنند .

 

يقين كرده ام كه هر جا كه بروم و هر كار كه بكنم هيچ چيز در جاي درستش قرار ندارد .

جاده / مک کارتی

جاده

 

كورمك مك كارتي

حسين نوش آذر

 

انتشارات مرواريد

دنيا به روزهاي پاياني خود نزديك شده . تمام آمريكا در آتش سوخته و جاده ها پر از خاكستر است . دماي هوا تغيير كرده و بسيار سرد شده است و در اين حال پدري همراه پسرش رهسپار جنوب است تا شايد به سرزمين هاي امن تر و گرمابخش تري برسد . پسر بچه اي كه هنوز اعتقاد به نيكي و انسانيت را از دست نداده . پدر و پسر تمام مدت در جاده هستند جاده هايي پوشيده از خاكستر ....

كتاب برنده جايزه پوليتزر 2007 بوده . كتاب تقريبا قشنگيه خيلي روان نوشته شده و ترجمه رواني هم داره . مباحث فلسفي و روان شناسي را زيبا مد نظر قرار داده و ديالوگ هاش هرچند كم و كوتاه اما خيلي قوي و زيباست در عين سادگي با اين وجود كتاب يك نواختي هست و خيلي كند پيش مي ره .

آقاي مك كارتي از نويسندگان مشهور آمريكايي هست كه از گفت و گو با روزنامه ها خيلي بدش مي ياد و خيلي سخت زير بار اين كار مي ره . از اون نويسنده هايي بود كه خيلي وقته فكرم درگيرش هست ازش كتاب بخونم .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

چيزي كه آدم دوست داره يادش بمونه فراموش مي كنه و چيزي كه دوست داره فراموش كنه يادش مي مونه .

 

اگه آدم تو موارد پيش پا افتاده بدقولي كنه ، توي كاراي مهم تر هم بدقولي مي كنه .

 

زن ها خواب خطراتي كه عزيزان شون تهديد مي كنه مي بينن و مردها خواب خطرهايي كه خودشون تهديد مي كنه .