نور شعله ور/ شوالیه

 

نور شعله ور

 

تریسی شوالیه

شیوا مقانلو

 

انتشارات تندیس

داستان در مورد خانواده ای روستایی هست که بعد مرگ پسرشون به پیشنهاد مدیر سیرک تصمیم می یرند به لندن بیان تا محیط زندیگیشون عوض بشه . داستان یک سال زندگی اونها توی لندن خو گرفتنشون به زندگی شهری و مواجه با همسایه ها و مدیر سیرک هست . مشکلات زندگی شهری ، تغییرات و ....

خوب راستش جز تازه های نشر که نیست اما وقتی کتاب قبلی را دستم گرفتم و دیدم کتاب دیگه ای هم از تریسی شوالیه هست گفتم بذار با هم بخونمشون اما این یکی را اصلا دوست نداشتم خیلی ساده نسبت به موضوعات مشابه خودش سطحی و واقعا خسته کننده بود . برای من کلا چیز جالبی نداشت .

سقوط فرشتگان/ شوالیه

 

سقوط فرشتگان

 

تریسی شوالیه

نینا فراهانی

 

انتشارات چشمه

کیتی زنی اهل مطلعه است با مردی اهل زندگی خوب و پولدار ازدواج کرده اما اکنون با داشتن یک دختر به سرگردانی در زندگی رسیده دیگر شوهرش را نمی خواهد و منتظر تغییر و تحولی در زندگی اش است ... عشق ... احقاق حقوق زنان و ... در داستان با شخصیت های زیادی رو به رو هستیم و داستان از زاویه دید اونا نقل می شه مود دختر کیتی که باهوش و تشنه توجه مادره ... لیدی که بسیار زیبا و اهل عشوه گریه دوست مود ... مادرشوهر کیتی که اصلا تحمل اونو نداره و ....

اینم یکی دیگه از تازه های نشر از تریسی شوالیه که داستان های قبلیش را هم دوست داشتم صمیمی و روان می نویسه و حال و هوای قدیمی را مثل یک فیلم خیلی خوب در می آره اما خوب یه چیزایی هم اذیتم می کرد مثلا رفتار کیتی به عنوان یک مادر واقعا روی اعصابم بود نمی دونم چه طور بچه اش اولویتش نبود

پ .ن : نمی دونم البته چه طور یه شخصیت یا یک روحیه را این مدلی قضاوت می کنم راجع بهش سخت گیرم و ناراحتم می کنه با اینکه خودم کسی نیستم که چندان از فعالیت های شخصیم برای کسی مایه گذاشته باشم

 

قسمت های زیبایی از کتاب

او هرگز مرا از بهتر شدن ناامید نمی کند ، گرچه قادر نیست جهان بزرگتری را که آرزویش را دارم ، به من بدهد .

 

باید جواب کسانی را که عقیده های استواری دارند با استواری داد .

 

نمی دونم کدوم بدتره – این که از دست داده باشمش یا این که بدونم چیزی برای از دست دادن وجود نداشته .

 

کیتی دوباره او را به تخت خوابش راه داده است تا بتواند بیرون از آن هر کاری دلش می خواهد بکند .

 

هیچ چیز ناراحت کننده تر از آن نیست که کسی متوجه نباشد داری تنبیهش می کنی .

آخرین فراری / شوالیه

خرین فراری

 

تریسی شوالیه

طاهره صدیقیان

 

انتشارات تندیس

انور برایت دختری انگلیسی است که به تازگی شکست عشقی داشته و اکنون خواهرش گریس راهی آمریکاست تا با نامزدش ازدواج کند در نتیجه انور نیز همراه او راهی کشور غریب می شود اما گریس در اثر بیماری فوت می کند و انور با کشوری جدید مردمانی ناشناس تنها می ماند . کتاب نحوه برخورد آنور با زندگی جدید هست همین طور کمک کردن به برده های فراری که از جنوب می این درگیر شدن آنور در این ماجراها و ...

من خوشم اومد کتاب قشنگی بود به نظرم قبلا از شوالیه کتاب دختری با گشواره های مروارید را خونده بودم که اونم دوست داشتم . خوب اول از همه که کتاب خوش خوانی هست و حوصله را سر نمی بره ترجمه خوبی هم داره . بعد من شخصا از این فضا سازی های قدیمی خوشم می یاد نحوه روایتش را هم دوست دارم این که فصل فصل هست و آخر هر فصل یک نامه . دیگه اینکه لج در بیار نیست مثلا حرص بخوری چرا فلان شخصیت این کار رو کرد یا ... و یک جورایی خوب روی انواع موضوعات پوشش داده مثلا شاید اکثریتش برگرده به موضوع برده های فراری اما با تمرکز روی موضوع دیگه ای کتاب تمام می شه یا وقتی بچه دار می شه انور خیلی قشنگ روی این مسئله بحث می کنه با اینکه اصلا نکته اصلی کتاب نیست اما نیم نگاهی به مراحل رشدش داره دیگه اینکه انور یک خیاط ماهره که لحاف می دوزه و من از بحث هاشون در مورد لحاف و نقش بندی هاش هم جدا لذت بردم .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

تبدیل اعتقادات به عمل سخت تر از موعظه ی اوناست .

 

شاید بالاخره آمریکایی شده ام . دارم فرق بین فرار از عقب و فرار به جلو را یاد می گیرم .

دختری با گوشواره مروارید

 

جلد ترجمه مورد نظر را پیدا نکردم

 دختری با گوشواره مروارید


تریسی شوالیه
طاهره صدیقیان

انتشارات تندیس

داستان در مورد گرت دختری از خانواده ای فقیر است که برای خدمتکاری به خانه یک نقاش می رود . گرت خود روحی هنرمند دارد و عاشق نقاش می گردد .... به نظر می رسد نقاش نیز عاشق اوست .... هیچ گاه حرفی از این عشق به صورت مستقیم در کتاب زده نمی شود هر چند بعد از مدتی گرت به این نتیجه می رسد که دوست نقاش حق داشته و نقاش به چیزی بیش از نقاشیش اهمیت نمی دهد اگر در حال حاضر برای او اهمیتی قائل است تنها برای این است که دنیا و تصورات او در حال حاضر به گرت احتیاج دارد ......
یک داستان کلاسیک ... داستان شرح زندگی گرت به عنوان خدمتکار و دستیار یک نقاش است ..... اما صحنه های نقاشی و حس عاشقانه شون خیلی لطیفه ..... من خیلی خوشم اومد از کتاب ... زیاده گویی نداشت و پایان کتاب خیلی خوب بود ... احساسات را هم منطقی تصویر کرده بود .... وقتی تابلوی گرت تموم می شد و با خودش می گه " حالا که تابلو تمام شده دیگه مرا نمی خواهد " خیلی غمگین و عمیقه .... شخصیت خیلی جالبی داره گرت اصلا احسسا تحقیر نمی کنه . نظرش رو می ده احساساتشو بیان می کنه و حتی راحت می گه نمی خوام با لوازم خدمتکاری منو نقاشی کنید ....



تابلوی دختری با گوشواره مروارید اثر ورمر هست . ورمر نقاش فقیر و گمنامی بوده سالها بعد از مرگ معروف می شه و به همین خاطر اطلاعات زیادی از زندگیش در دست نیست . شوالیه با تخیل خودش برای این تابلو این داستان را نوشته و پیتر وبر هم فیلم کتاب را ساخته که ظاهرا اقتباس موفقی بوده .