طاق نصرت / رمارک

     

طاق نصرت 

 

اریش ماریا رمارک

پرویز شهدی

 

انتشارات دشتستان

سال نشر : ۱۳۸۱

این کتاب هم در زمان جنگ جهانی جریان داره . این بار شاهد پزشکی هستیم که از دست نازی ها فراریه و به صورت قاچاق در فرانسه زندگی می کنه . عمل انجام می ده و در این بین با زنی آشنا می شه و عشق در زمان جنگ با ابعاد و مشخصات خودش بینشون حادث می شه . همین طور مشکلات این مدل زندگی پناهندگی ، ترس و رویارویی با کسایی که زندگیت را نابود کردند نشون می ده .

خوب مسلما جز کتابای جدید نیست ولی وقتی کتاب قبلی را معرفی کردم و دیدم تا حالا کلا دو تا کتاب از رمارک معرفی کردم گفتم بهتره این یکی را هم بخونم . بازم قشنگه خوب می نویسه جملاتش عکس العمل ها همه خیلی تاثیرگذار هستن ولی راستش یک مقدار چهارچوبش دیگه تکراریه بازم مثل قبل مبحث عشق در زمان جنگ . از روی این کتاب فیلمی هم تهیه شده در ضمن.

 

قسمت های زیبایی از کتاب

هیچ چیز آن قدرها ارزش ندارد که آدم آن را تا این اندازه جدی بگیرد.

 

آدم هیچ وقت مقاوم نمی شود فقط به بعضی چیزها عادت می کند.

 

هیچ مرضی به اندازه قدرت طلبی مسری نیست.

و هیچ چیز به اندازه قدرت آدم ها را عوض نمی کند.

 

تا زمانی که امکانی وجود دارد آدم باید دست به هر تلاشی بزند اما موقعی که دیگر کاری از دستش ساخته نیست باید همه چیز را فراموش کند.

 

انتظار چیزی را داشتن و دانستن آن دو چیز متفاوت است .

وقتی برای زندگی و وقتی برای مرگ/ رمارم

وقتی برای زندگی و وقتی برای مرگ

اریش ماریا رمارک

شریف لنکرانی

 

انتشارات امیرکبیر

سال نشر: ۱۳۹۰

 

داستان در زمان جنگ جهانی رخ می ده . در ابتدا شاهد جبهه جنگ هستیم سرمای روسیه از بین رفتن روحیه سربازها اتفاقاتی که می افته و بعد این سرباز به مرخصی می ره اونجا هم شوکه می شه چون صحنه هایی که از وطن می بینه اصلا مطابق انتظارش نیست و شوکه کننده است این وسط اون حس می کنه تنها راه نجات روی اوردن به عشقه و درگیر رابطه با دختر دکتر می شه کسی که از قبل باهاش آشنایی داره .

خیلی زیبا بود به صورت ساده ولی در عین حال عمیقی می یاد جنگ را نشون می ده و مهم تر از اون احساسات آدم توی اون دوران را این که چه قدر معادلات به هم می ریزه و اصلا به سمت دیگه ای می ره . باید بگم در زمان جنگ آثار ایشون توی آلمان ممنوع شدند .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

دلم می خواست می خوابیدم و توی دوران دیگری بیدار می شدم.

 

به نظر می آمد که کارمند از استدلال منطقی اش به خود می بالد ولی عقل و منطق را نمی شد با فقدان و درد جمع کرد.

 

موقعیتی را که آدم نمی تواند حفظ کند باید رها کند. این را آدم به عنوان سرباز می آموزد.

 

وقتی آدم یک نفر را دوست دارد ترس های جدیدی پیدا می شوند که قبل از آن آدم از آنها بی خبر بوده....

 

چه قدر جدا شدن از چیزی که تا دیروز آدم خیال می کرد تا ابد نمی تواند از آن جدا شود آسان است.

در غرب خبري نيست /رمارک

در غرب خبري نيست

 

اريش ماريا رمارك

سيروس تاجبخش

 

انتشارات ناهيد

کتاب در غرب خبری نیست داستان پسربچه های جوان آلمانی است که از پشت نیمکت وارد میدان جنگ می شوند . پسرهای هم کلاسی که زندگی و امید و آینده در رو به روی آنهاست و با حرف های احساسی معلم ها و جامعه به جبهه می آیند . حرف های احساسی کسانی که خود تاب جبهه را ندارند . پسران 19 ساله ای که زود جنگ را یاد می گیرند  . داستان وصف جنگ است ، وصف سختی ها و وحشت آن برای 7 پسر هم کلاسی .

خیلی قشنگ بود من خیلی دوسش داشتم . دید ساده و روانش و این بعدی که نگاه کرده بود نوجوانانی که تهییج شده به جنگ  می رند با حرفای کسایی که خودشون هیچ جسارت و جرعتی ندارند . دیدگاه قشنگی بود و سختی ها و عذاب جبهه را هم قشنگ و بدون جانبداری نشون داده بود . داستان بی طرفانه و زیبایی بود خیلی به دلم نشست .

آقای رمارک خودش آلمانی هست و مجبور شده توی جنگ جهانی هم شرکت کنه و از تجربیات خودش هم برای نگارش این کتاب استفاده کرده . البته رژیم نازی بعدها تابعیت آلمانی اونو لغو می کنه و رمارک هم تابعیت آمریکایی می گیره . از روی این کتاب ، فیلم خیلی موفقی هم ساخته شده .

 

پ.ن : دو سه تا کتاب مشهور بود که بدجور رو اعصابم بود بخونمشون فعلا این دو سه تا را می خوام معرفی کنم تا دوباره برگردم سراغ نویسنده هایی که یا قبلا معرفی کردم یا می خوام تعدادی از کتاباشونو کنار هم بخونم .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

حقيقت اين است كه در سه چيز استاد شده ايم : قمار ، فحش و جنگ . سه چيزي كه در برابر بيست سال زندگي حاصلي است ناچيز و در عين حال زياد و وحشتناك .

 

زماني آرزوهايي داشتيم ولي آنها فراموش شدند ، چون مال دنياي ديگري بودند كه امروز از ما خيلي دور است .

 

چيزي كه باعث مي شود آدم به نظر اين قدر فراموشكار بيايد ، عادت است  . ديروز باران آتش به سرمان مي باريد ، امروز با هم شوخي مي كنيم و توي كوه و صحرا پرسه مي زنيم و فردا دوباره به سنگرها و زير آتش برمي گرديم .

 

یک فرمان نظامی این انسان های ساکت و آرام را دشمن ما کرده است و فرمان دیگری می تواند آن ها را دوست ما کند .

 

حرفی نداریم که معلم ها و مردم و روزنامه ها می گن که ادعای ما درسته و خدا کنه که این طور باشه . اما معلم ها و مردم و روزنامه های فرانوسی هم می گن حرف اونا درسته . حالا چی می گی ؟