
شرق بهشت
جان اشتاين بك
پرويز شهدي
انتشارات مجيد
شرق بهشت يك رمان طولاني از داستان دو نسل از خانواده هاست . يك داستان اجتماعي كه محوريتش هم دو خانواده اصلي هستند . يكي مردي نيك منش و مخترع كه زميني خشك و بي و آب علف دارد با تعداد زيادي فرزند كه هر كدام سرنوشتي دارند و ديگري كه در حقيقت موضوع اصلي كتاب نيز هست در مورد مردي است كه دو پسر دارد پسر اول خشن و مرموز و پسر دوم بسيار پاك سرشت است و دختري هيولا وار به زندگي آنها وارد مي شود .
داستان بررسي اين رابطه ها و سرانجامشون هست . من خيلي كتاب رو دوست داشتم . يك كتاب رئال خيلي صاف و ساده و مستقيم كه يك داستان پر كاراكتر داره . شايد زا اون موضوعات و نوشنه هاي قديمي كه الان زياد هم با مذاقمون خوش نياد ولي اگر دلتون هواي اين داستان ها را كرده و حوصله كتاب طولاني داريد انتخاب خيلي خوبي مي تونه باشه چون روابط را زيبا توصيف كرده و جذابيت متن هم بالاست .
شرق بهشت از كتاب هاي خيلي معروف و فوق العاده پرفروش اشتاين بك هست كه البته توي ايران زياد معروف نشده . به هر حال فكر مي كردم توي معرفي اشتاين بك حتما بايد به اين كتاب كه از آثار مهمش هست پرداخت .
قسمت هاي زيبايي از كتاب
آدم مي تواند به هر چيزي ، اگر تنها چيزي است كه دارد ، افتخار كند . هر قدر تهيدست تر باشد ، بيشتر لازم مي شود به آنچه دارد ببالد .
طي سال هاي خشك مردم سال هاي پربار و مساعد را از ياد مي بردند و در سال هاي بعد ، وقتي باران به فراواني مي باريد ، خشك سالي را . هميشه اين طور بوده است .
وقتي كودكي براي اولين بار بزرگ تر ها را به همان شكلي كه هستند مي بيند ، وقتي براي اولين بار به ذهنش خطور مي كند كه بزرگ ترها از ذكاوت خارق العاده اي برخوردار نيستند ، قضاوت هاشان و جمله هاشان هميشه صحيح نيست ، دنياي كودكانه اش فرو مي ريزد و هرج و مرجي وحشتناك جاي آن را مي گيرد . بت ها در هم مي شكنند و امنيت از بين مي رود و موقعي كه بتي فرو مي افتد ، نيمه شكسته نيم ماند ، تماما خرد مي شود و در بستري از كثافت فرو مي رود .
حتي اگر آدم هرچه را كه دراد دور بريزد ، باز گناه هاي كوچكي براي عذاب دادن خود نگه مي دارد . اين ها اخرين چيزهايي است كه ما رها مي كنيم .
هيچ كس به آن نياز ندارد . نصيحت يك هديه است .
دوست داشته شدن خيلي خوب است ، حتي اگر دير شده باشد .