ببخشید هواپیماهای ما شهرهای شما را ویران کردند/ مسبح

ببخشید هواپیماهای ما شهرهای شما را ویران کردند

 

هیوا مسیح

 

انتشارات قصیده سرا

 

خوب من در حقیقت می خواستم از اقای هیوا مسیح بخونم که اشتباها سراغ آقای قاسم زاده رفتم و برای همین این کتاب را الان از اقای مسیح انتخاب کردم خوندم . از عنوان کتاب میشه موضوعش را متوجه شد یک سری نامه از بچه های جهان در مورد شرایطشون آرزوهاشون و ... دوست نداشتم کتابش را یک جورایی لوس بود نامه ها هم به دل نمی ننشست وقتی یک آدم بزرگ بشینه مثلا معصومانه از زبون یک کودک ناتمه بنویسه تصنعی می شه دیگه  

قسمت های زیبایی از کتاب

همه ی آن چیزهایی که در بزرگسالی به دنبالش می گردیم همان چیزهایی هستند که در دنیای کودکی جا گذاشته و فراموش کرده ایم .

 

حالا که دارم می نویسم احساس می کنم دارم چیزی به وجود می آورم ، چیزی از خودم را کم می کنم و آن را به دنیا اضافه می کنم .

از كافكا تا گراس

از كافكا تا گراس

 

مجموعه نويسندگان

رضا نجفي- پريسا رضايي

 

انتشارات قصيده سرا

نشان شهر از كافكا : مردم دنيا قرار است برج بابل را بسازند البته عجله چنداني ندارند .
تابوت طلايي از ريلكه : زن بعد از مرگ شوهرش فقط بچه اش را دارد و در روبه روي آنها يك مغازه تابوت فروشي است .
صدا از ريلكه : مرد با دختر نابينا در كنار ساحل ملاقات مي كند .

مرگ از توماس مان : مردي كه به او الهام شده در روز خاصي مي ميرد .
نزد پيامبران از توماس مان : بزرگداشتي براي يك نويسنده
پروانه از هرمان هسه : بچه اي كه پروانه را له مي كند
دايره گچي آوگسبورگي از برشت : تعيين مادر اصلي با كشيدن بچه
سكوت محض از رمارك : وقتي تخريب هاي جنگ بر طبيعت پيروز شده و چيزي به حالت قبل برنمي گردد .
نامه اي از آمريكا از بوبرفسكي : پسر پيرزن از امريكا نامه داده كه نمي تواند نزد او بيايد .
دو مرد از بورن : سيل دهكده و مزرعه را ويران كرده و پيمرد و خدمتكارش روي سقف شناورند .
لوله ها از كوزنبرگ : وقتي پس از سال ها تصميم به تعويض لوله هاي شهرداري مي گيرند .
نگاه تحقير آميز از كوزنبرگ : يك مرد ريش قرمز به پليس نگاه تحقير آميز كرده و اكنون به دنبالش هستند .
گربه سرخ از رينزر : خانواده خودشان غذايي ندارند اما گربه سرخي تازگي ها به آنها ملحق شده .
داستان ايزيدور از فريش : مردي كه دوست ندارد از بپرسند كجا بودي ؟
خريد بزرگ از هايمر : مردي كه يك لوكوموتيو مي خرد
خبر از بل : مرد قرار است خبر مرگ هم قاطرش را به خانواده اش بدهد .
معدن چي از بل : مردي كه در معدن كار مي كند مردي كه زماني به جرم خواستن آزادي تبعيدي بوده .
خودكشي از شنوره : درنايي كه عاشق دختركي زيبا شد .
امانتي از شنوره : پدر هر چند فقير است اما براي كريسمس به دنبال يك كاج درست و حسابي است .
نان از بورشرت : مرد يواشكي نصفه شب ها نان مي خورد .
موش هاي صحرايي هم شب ها مي خوابند از بورشرت  : پسرك مواظب است كه موش ها جسد برادرش را نخورند .
اعلان از آيشينگر : مردي كه شغلش چسباندن اعلان هاست و پسركي كه عكسش روي اعلان است .
آن سوي ديوار از مارتي : مردي كه معتاد به كارش بود .
ويلندبرگ بزرگ از لنتس : پسر براي گرفتن جواب نامه درخواست كار نزد ويلدنبرگ رفته است .
كنفرانس بزرگ از لنتس : دو فاميل ده بر سر مالكيت چمنزار دعوا دارند .
عقرب از راينيگ : مردي كه او را بد مي پندارند و سعي دارد خوب باشد و ... خيلي استعاره داره .
چپ دست ها از گراس :  چپ دست هاي يك شهر انجمني ساخته اند تا به خودشان كمك كنند .

خوب يك زماني يادم نيست ولي يكي از نويسنده ها بود گمونم كه جز كتاب هاي پيش نهادي براي مطالعه اسم اين مجموعه را آورده بود و منم روي اين حساب و با توجه به اينكه از ادبيات آلمان زياد خوندم گفتم سراغش برم . مجموعه خوبي هم بود هم داستان هاي قشنگي را گلچين كرده هم توضيحات خوبي داره . فكر كنم مطالعه اش لذت بخش باشه براتون .