آخرین قارون/فیتز جرالد

آخرین قارون

 

اسکات فیتز جرالد

علیرضا کیوانی نژاد

 

انتشارات چشمه

سال نشر : 1397

سسیلیا دختر یکی از استودیو داران بزرگ هالیوود است عاشقی دارد اما خودش دلباخته مشاور و همکاره استودیو پدر استار است که بسیار بزرگتر از او است . استار همسرش را از دست داده و در همین بین با دختری بسیار شبیه به همسرش ملاقات می کند که قرار است به زودی ازدواج کند و ...‌

فیتز جرالدم اصولا قشنگ می نویسه یعنی موضوعاتش خوبه ولی یک کمی برای من خشک و طولانی ان . این کتاب را فیتز جرالدمتاسفانه بینش سکته قلبی کرد و درگذشت و نتونست تکمیلش کنه ولی با این وجودم از روش فیلمی با بازی جک نیکلسون و رابرت دنیرو ساخته شده .

موضوع کتاب و نوشتنش قشنگه خوب نصفه رها می شه ولی شرح می ده که قراره به کجا برسه کتاب . موضوع قابل تامل تر ترجمه یادداشت های نویسنده هول این کتابه که هر فصل مثلا کجاش بهتر شه کجاش حذف شه چه طور گذر کنه چه بنویسه که فلان حس به خواننده منتقل شه از جه طریق سمبل سازی کنه و کلا خیلی واضح مهندسی یک رمان را می بینید اونم از دید خود نویسنده من شخصا برام تجربه جالبی بود .

 

قسمت زیبایی از کتاب

وقتی یک دختر با دومین مردی که دوستش دارد درباره ی اولی حرف می زند یعنی عاشق اولی شده است .

زیبا و ملعون/ جرالد

 

زیبا و ملعون

 

فرانسیس اسکات فیتز جرالد

سهیل سمی

 

انتشارات ققنوس

آنتونی جوان خوش روحیه ای است که شاد بوده و احتمالا در آینده با مرگ پدربزرگ پولدار خواهد شد با گلوریا دختر جوان بسیار زیبا و یه جورایی الکی خوش ازدواج می کنه و کلا زندگی خوشحالی دارن بریز بپاش مهمونی بدون کار کردن با یک عالمه دوست و رفیق که انگار شخصیت هیچ کدوم منطقی و باثبات نیست و پدربزرگ اصلا این شیوه را نمی پسنده ...

نشون دادن زندگی تعدادی جوون با رویاهای جوانی بدون منطق یه جور رویارویی رمنس و رویا با منطق و خشونت جهان واقعی اینکه گذشت سال ها چه طور فکرها نظرات را عوض می کنه چطور ادم از سمت رویا به واقعیت می ره و ...من موضوعش تحلیلاش و روندش را دوست داشتم قشنگه اما کلا مثل همیشه با سبک نوشتنش مشکل دارم به نظرم خشک می نویسه  و طولانی یه جورایی حتی وقتی موضوع براتون جالبه به کتاب چسبیده نمی شید .  

در ضمن از روی این کتاب فیلم صامتی هم ساخته شد که فروش خوبی داشت اما فیتز جرالد شخصا اصلا خوشش نیومد

 

قسمت های زیبایی از کتاب

زندگی نامه ی هر زنی با اولین عشق شروع می شه و با آخرین بچه ای که به دنیا می آره تموم می شه .

 

کاری نمی کنم ، چون کاری که ارزش انجام دادن داشته باشه از دستم بر نمی آد.

 

هر جا که می ریم و ترکش می کنیم و به یه جای جدید می ریم ، یه چیزی برای همیشه از دست می ره – یه چیزی از وجودمون اونجا جا می مونه .

 

بعضی چیزا وقتی از دست می رن شیرین تر می شن .

اين سوي بهشت / جرالد

اين سوي بهشت

 

اسكات فيتز جرالد

سهيل سمي

 

انتشارات ققنوس

داستان يك پسر جوان زيبا پسري كه مادرش عاشق شيوه زندگي اشرافي است و تا مدتي خودش مسئول آموزش پسرش هست بعد رفتن پسر به مدرسه وارد شدنش به اجتماع دانشگاه علاقه مندي اش به ادبيات و .... را داريم . جنگی که پیش رو هست طرز فکر دانشجویان و ....موضوع ديگه اي نيست بيشتر بررسي افكار و زاويه ديد پسر جوان هست .

نسبتا خوب بود جملات زيباي زيادي هم داشت هر چند چيزي ننوشتم . كتاب خوب نوشته شده ولي راستش اينا موضوعاتي نيست كه منو درگير خودش كنه من كلا منطقي تر و استوارتر از اين حرف ها هستم و اين جور قهرمان ها با اين دغدغه ها و بلاتكليفي ها برام ناشناخته ان .

لطیف است شب /فیتز جرالد

لطیف است شب

 

اسکات فیتز جرالد

اکرم پدرام نیا

 

انتشارات قطره

دیک دیور پزشک روان شناس جوانی است که با دختری بیمار به نام نیکل آشنا می شود . نیکل شیزوفرنی دارد ولی بسیار زیبا و پولدار است . نیکل عاشق دیک شده و او را به سمت خود جذب می کند و انها با هم ازدواج می کنند . دیک انسان بسیار خوشایند و جذابی است ولی زندگی با نیکل فشارهای عصبی زیادی را به او وارد می کند .

موضوع کتاب قشنگ بود و خیلی هم خوب جمع می شد ولی واقعا بی جهت طولانی شده بود . شاید اگه نصف کتاب را هم حذف کنیم ، داستان لطمه ای نبینه . ترجمه اش هم به نظرم اصلا خوب نبود . کتاب خوبی بود در کل . به هر حال خوندن کتاب از نویسنده گتسبی بزرگ خودش وسوسه آمیزه .

همینگوی این کتاب را بهترین کتاب جرالد می دونه و در حقیقت این کتاب در رده 28 ام لیست صد رمان برتر قرن بیستم قرار داره و جالبه بدونید اول به صورت داستان دنباله دار در مجله چاپ می شده .

داستان این کتاب برگرفته از زندگی خصوصی جرالد و همسرش زولدا است . در حقیقت اونها زندگی پر جنجالی داشتند و در فرانسه رمان «آواز آلاباما» نوشته «ژپل لوروی» نویسنده فرانسوی که بر اساس زندگی فیتزجرالد و زلدا است، برنده معروف‌ترین جایزه ادبی فرانسه یعنی «گنکور» شد.

 

قسمت های زیبایی از کتاب

وقتی به الوارها رسید ، از نفس افتاده بود . آن جا زنی با پوست برنزه و دندان های سفید برفی اش به او نگاهی انداخت . رزماری ناگهان متوجه بی نمکی پوست سفید خود شد و به او پشت کرد و به سوی ساحال برگشت .

 

برخی از نظر آسیب شناسی پزشکی جای ترمیم شده ی زخم را تقریبا مثل پوست سالم می دانند ، اما در زندگی چنین چیزی وجود ندارد . زخم های بازی هستند که گاهی به اندازه ی سر سوزن کوچیک می وند اما هنوز زخم بازند و درجه ی زجر دادنشان شبیه زجر از دست دادن یک انگشت است یا از دست دادن بینایی یک چشم .

 

دوست داشتن مردمی که تو را دوست ندارند ، آسان نیست .

گتسبی بزرگ/فیتس جرالد

گتسبی بزرگ

 

اسکات فیتس جرالد

کریم امامی

 

انتشارات نیلوفر

 داستان در سال 1922 حریان دارد . گتسبی بزرگ مرد جوان بسیار پولداری است که دائما مهمانی های بزرگ می دهد و همه می توانند در مهمانی های او شرکت کنند . در مورد گذشته او و طریق به دست آوردن ثروتش شایعات زیادی وجود دارد . با این وجود ، نیک همسایه او متوجه می شود که گتسبی از خانواده بسیار فقیری بوده که عاشق دی زی دختری پولدار می شود . گتسبی برای خدمت نظام و تامین پول از دی زی دور می شود اما بعد خبر ازدواج او را دریافت می کند . با این حال گتسبی عاشق می ماند و همیشه و همیشه به دنبال عشق خود می گردد . قدرت ، شهرت و نفوذ هیچ یک در عشق او کارگر نیست . داستان در زمانی که اتفاق می افتد که گتسبی و دی زی نهایتا در یک شهر مستقر شده اند ....

کتاب بسیار مشهور هست و به عنوان یکی از منابع استاندارد در اکثر دانشگاه های جهان در رشته ادبیات آمریکا  تدریس می شه . این کتاب را دومین کتاب برتر انگلیسی زبان می دانند و گفته شده که آغازگر سبک خاصي در نگارش رمان در قرن بيستم است که بعدها توسط «ارنست همينگوي» و ديگران تبديل به شيوه رايج نويسندگي شد . اقتباس های سینمایی موفقی هم از روی این کتاب تهیه شده . شاید براتون جالب باشه بدونید که کتاب در هنگام چاپ با استقبال زیادی رو به رو نمی شه  و در خلال جنگ جهانی دوم و دوران رکود اقتصادی به دست فراموشی سپرده می شه اما هنگام تجدید چاپ ناگهان توجه زیادی را به خود جلب می نماید . نکته جالب دیگه اینه که خود فیتس جرالد هم پسری از طبقه پایین جامعه بوده که عاشق زلدا دختری ثروتمند می شه و تا پایان عمر عاشق و شیفته او می ماند . البته جرالد با زلدا ازدواج می کنه . هر چند زلدا در مدت ازدواجشون چندین بار دچار حمله عصبی می شه و به خاطر بیماریش در آسایشگاه روانی بستری می گرده .

موضوع کتاب و واکنش افراد داستان واقعا بی نظیره خیلی موشکافانه و با دیدگاهی روانشناسانه به قضیه نگاه کرده . عکس العمل ها و رفتارهای گتسبی به عنوان پسری رمانتیک و عاشق از طبقه پایین و رفتارهای دی زی به عنوان دختری عاشق از یک طبقه فاسد و ثروتمند بسیار بسیار زیبا خلق شده و خیلی تند و تیز اما ظریف خودخواهی قشری از جامعه را به تصویر کشیده . طرز نقل و پیش برد قصه هم یک جورایی جالبه چون شما را با جذابیت به سوی خودش می کشه و شاید جدیدتر باشه اما خوب بسیاری چیزها را زمانی در مورد گتسبی فاش می کنه که فرصت هضم اونها و در نتیجه همدردی و درک عظمت روح گتسبی رو از دست می دیم . ترجمه اش را هم اصلا دوست نداشتم خیلی خشکه و گرمی خاصی نداره . خیلی وقت بود  قصد داشتم این کتاب رو بخونم ، مضمومنش را دوست داشتم هر چند از نظر سبک ادبی متوجه تغییر بنیادینی که در ادبیات گذاشته نشدم . به هر حال تجربه خوبی بود .  

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

به هوش که اومدم خودم را کاملا بی کس حس کردم . بلافاصله از پرستار پرسیدم که پسره یا دختره . وقتی بهم گفت دختره سرم رو برگردوندم و زدم زیر گریه . گفتم خیلی خب ، خوشحالم که دختره . امیدوارم که خل باشه – واسه ی این که بهترین چیزی که یک دختر تو این دنیا می تونه باشه ، همینه ، یک خل خوشگل .

 

در مدتی که دی زی حرف می زد افسره طوری بهش نگاه می کرد که هر دختری دلش می خواد یه مردی یه وقتی تو زندگی نگاش بکنه .

 

مشروب نخوردن در جماعت مشروب خورها ، مزیت بزرگی یه ، آدم می تونه جلو زبون خودش رو بگیره و بعد اگر بی قاعدگی مختصری تو کارش باشه می تونه بندازتش به وقتی که یا دیگرون کور هستند یا اهمیت نمی دن .

 

هیچ آتش یا طراوتی قادر نیست با آنچه آدمی در قلب پراشباح خود انبار می کند برابری کند .

 

گتسبی می دانست که دی زی فوق العاده است  اما قبلا هیچ وقت درنیافته بود که یک دختر خوب تا چه اندازه می تواند فوق العاده باشد .

 

نمی تونم برات بگم وقتی فهمیدم دوستش دارم چه قدر تعجب کردم . حتی مدتی امیدوار بودم ولم کنه ولی این کار رو نکرد . چون اونم منو دوست داشت . فکر می کرد من خیلی چیز سرم می شه برای این که چیزهایی که من می دونستم با چیزهایی که اون می دونست تفاوت داشت ...

 

با وجود همه ی این حرفا ،تو منو ول کردی ، ولم کردی بخورم زمین . از پشت تلفن . من حالا دیگه اصلا فکر تو رو نمی کنم ولی این برای من یه تجربه ی تازه ای بود ، بعدش تا مدتی یه کمی گیج بودم .