
گتسبی بزرگ
اسکات فیتس جرالد
کریم امامی
انتشارات نیلوفر
داستان در سال 1922 حریان دارد . گتسبی بزرگ مرد جوان بسیار پولداری است که دائما مهمانی های بزرگ می دهد و همه می توانند در مهمانی های او شرکت کنند . در مورد گذشته او و طریق به دست آوردن ثروتش شایعات زیادی وجود دارد . با این وجود ، نیک همسایه او متوجه می شود که گتسبی از خانواده بسیار فقیری بوده که عاشق دی زی دختری پولدار می شود . گتسبی برای خدمت نظام و تامین پول از دی زی دور می شود اما بعد خبر ازدواج او را دریافت می کند . با این حال گتسبی عاشق می ماند و همیشه و همیشه به دنبال عشق خود می گردد . قدرت ، شهرت و نفوذ هیچ یک در عشق او کارگر نیست . داستان در زمانی که اتفاق می افتد که گتسبی و دی زی نهایتا در یک شهر مستقر شده اند ....
کتاب بسیار مشهور هست و به عنوان یکی از منابع استاندارد در اکثر دانشگاه های جهان در رشته ادبیات آمریکا تدریس می شه . این کتاب را دومین کتاب برتر انگلیسی زبان می دانند و گفته شده که آغازگر سبک خاصي در نگارش رمان در قرن بيستم است که بعدها توسط «ارنست همينگوي» و ديگران تبديل به شيوه رايج نويسندگي شد . اقتباس های سینمایی موفقی هم از روی این کتاب تهیه شده . شاید براتون جالب باشه بدونید که کتاب در هنگام چاپ با استقبال زیادی رو به رو نمی شه و در خلال جنگ جهانی دوم و دوران رکود اقتصادی به دست فراموشی سپرده می شه اما هنگام تجدید چاپ ناگهان توجه زیادی را به خود جلب می نماید . نکته جالب دیگه اینه که خود فیتس جرالد هم پسری از طبقه پایین جامعه بوده که عاشق زلدا دختری ثروتمند می شه و تا پایان عمر عاشق و شیفته او می ماند . البته جرالد با زلدا ازدواج می کنه . هر چند زلدا در مدت ازدواجشون چندین بار دچار حمله عصبی می شه و به خاطر بیماریش در آسایشگاه روانی بستری می گرده .
موضوع کتاب و واکنش افراد داستان واقعا بی نظیره خیلی موشکافانه و با دیدگاهی روانشناسانه به قضیه نگاه کرده . عکس العمل ها و رفتارهای گتسبی به عنوان پسری رمانتیک و عاشق از طبقه پایین و رفتارهای دی زی به عنوان دختری عاشق از یک طبقه فاسد و ثروتمند بسیار بسیار زیبا خلق شده و خیلی تند و تیز اما ظریف خودخواهی قشری از جامعه را به تصویر کشیده . طرز نقل و پیش برد قصه هم یک جورایی جالبه چون شما را با جذابیت به سوی خودش می کشه و شاید جدیدتر باشه اما خوب بسیاری چیزها را زمانی در مورد گتسبی فاش می کنه که فرصت هضم اونها و در نتیجه همدردی و درک عظمت روح گتسبی رو از دست می دیم . ترجمه اش را هم اصلا دوست نداشتم خیلی خشکه و گرمی خاصی نداره . خیلی وقت بود قصد داشتم این کتاب رو بخونم ، مضمومنش را دوست داشتم هر چند از نظر سبک ادبی متوجه تغییر بنیادینی که در ادبیات گذاشته نشدم . به هر حال تجربه خوبی بود .
قسمت های زیبایی از کتاب
به هوش که اومدم خودم را کاملا بی کس حس کردم . بلافاصله از پرستار پرسیدم که پسره یا دختره . وقتی بهم گفت دختره سرم رو برگردوندم و زدم زیر گریه . گفتم خیلی خب ، خوشحالم که دختره . امیدوارم که خل باشه – واسه ی این که بهترین چیزی که یک دختر تو این دنیا می تونه باشه ، همینه ، یک خل خوشگل .
در مدتی که دی زی حرف می زد افسره طوری بهش نگاه می کرد که هر دختری دلش می خواد یه مردی یه وقتی تو زندگی نگاش بکنه .
مشروب نخوردن در جماعت مشروب خورها ، مزیت بزرگی یه ، آدم می تونه جلو زبون خودش رو بگیره و بعد اگر بی قاعدگی مختصری تو کارش باشه می تونه بندازتش به وقتی که یا دیگرون کور هستند یا اهمیت نمی دن .
هیچ آتش یا طراوتی قادر نیست با آنچه آدمی در قلب پراشباح خود انبار می کند برابری کند .
گتسبی می دانست که دی زی فوق العاده است اما قبلا هیچ وقت درنیافته بود که یک دختر خوب تا چه اندازه می تواند فوق العاده باشد .
نمی تونم برات بگم وقتی فهمیدم دوستش دارم چه قدر تعجب کردم . حتی مدتی امیدوار بودم ولم کنه ولی این کار رو نکرد . چون اونم منو دوست داشت . فکر می کرد من خیلی چیز سرم می شه برای این که چیزهایی که من می دونستم با چیزهایی که اون می دونست تفاوت داشت ...
با وجود همه ی این حرفا ،تو منو ول کردی ، ولم کردی بخورم زمین . از پشت تلفن . من حالا دیگه اصلا فکر تو رو نمی کنم ولی این برای من یه تجربه ی تازه ای بود ، بعدش تا مدتی یه کمی گیج بودم .