بیلیارد در ساعت نه و نیم

 

بیلیارد در ساعت نه و نیم

 

 هاینریش بل

 کیکاووس جهانداری

 

  انتشارات سروش

 

 در این کتاب سه نسل از خانواده فهمل مورد بررسی قرار می گیرند پدربزرگی که با ساختن کلیسایی به شهرت می رسد پسری که کلیسا را منفجر می کند و نوه ای که در حال بازسازی همان کلیساست . هر کدام از آنها انگیزه خاص خود را دارند ، انگیزه فردی در دوران قبل از جنگ ، در دوران جنگ و در دوران پس از جنگ ....نمادی از جنگ و مذهب در زندگی مردم

قهرمان داستان ما هر روز ساعت نه و نیم تا 11 در هتل بیلیارد بازی می کند هر چند هدف او بازی نیست هدف او دنبال کردن حرکت توپها و نظم و قانون و یک روند منظم و یاداوری اتفاقات گذشته است

در مورد سبکش هم خوبه ذکر بشه که تعداد زیادی راوی در حدود 14 تا وجود دارند که هر کدام هم به صورت اول شخص قصه را دنبال می کنند .

موضوعش به نظر من خیلی جدید و زیبا بود واقعا برهه های زمانی مختلف را با مبحث خلاقی کنار هم نشان می داد اما خیلی سخت خوان بود خیلی پیچیده و تو در تو ..... من خوشم نیومد اصلا باهاش ارتباط برقرار نکردم اصلا متوجه نمی شدم چرا اینقدر قضیه ها را سخت و پیچیده بیان کرده بود دلیلی واسش نمی دیدم و سبک سختش برای من زیبایی ادبی هم نداشت .... هاینریش بل نویسنده محبوبه منه نمی دونم چرا اصلا به دلم ننشست و در حقیقت اصلا بدم اومد از کتاب و به زور خوندمش .... البته الان دوران بدی هم هست این همه شورش تو خیابونا خوب حواس ادم پرته .... تمرکز نداره

 

از این کتاب در سال 1965 فیلمی به کارگردانی Jean-Marie Straub ساخته شده .

بل در سال 1971 ریاست انجمن قلم آلمان را به عهده گرفت و  سال ۱۹۷۲ توانست به عنوان دومین آلمانی، بعد ازتوماس مان، جایزه ادبی نوبل را از آن خود کند.

 

قسمت های زیبایی از کتاب

 

امروز برای اولین بار فهمل با او تندی کرد  بهتر بگوییم کار به خشونت کشید . حدود ساعت یازده و نیم بود که تلفن کرد و همان لحن صدایش خبر از چیزی ناخوشایند می داد . این ارتعاشات برای او نامانوس بود و درست به این دلیل که کلمات درست ادا می شد لحن صدا او را به وحشت انداخت . تمام ادب و اداب در این صدا تا حد فرمول تنزل یافته بود درست مثل اینکه فهمل به جای اب به او H2O تعارف کرده باشد .

 

 

خیلی دلم می خوست از آنها نفرت داشته باشم ولی از عهده ام بر نمی امد اقای دکتر . فقط و فقط ترس .

 

هنوز هم که هنوز است اظهار ادب مطمئن ترین طریق تحقیر است .

 

قطار به موقع رسید

 

 قطار به موقع رسید


هاینریش بل
کیکاووس جهانداری

 

انتشارات چشمه

سال نشر 1389


این کتاب اولین رمان کوتاه بل هست و از نخستین اعتراض های او به جنگ .
آندره آس سربازیست که راهی جبهه می باشد و هنگام سوار شدن در قطار احساس می کند که به زودی خواهد مرد . در طول راه به روز مردن خود که آن را یک شنبه هفته بعد احساس کرده فکر می کند .
کتاب نشان دهنده اشتیاق به زندگی ، احساس نزدیکی و دوستی به خاطر دردهای مشترکی ، تنهایی عظیم انسان ها و هراس ها و ..... هست
راستش اوایل کتاب رو اونقدر دوست نداشتم اما از جایی که با اولینا آشنا می شد قشنگ بود . به نظرم به خوبی دو کتاب دیگه ای که از بل خوندم ( عقاید یک دلقک و حتی یک کلمه هم نگفت ) نبود اما خوب قشنگی خودشو داشت . بد نبود

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 کسی را که دوست داری باید بیش از همه عذاب دهی .

  

آخ هیچ دلم نمی خواهد زن باشم ، هی منتظر باش ..... منتظر باش ...... منتظر باش.

 

به زودی . به زودی . به زودی . به زودی . این به زودی کی خواهد بود ؟ چه کلمه هراس انگیزی است این به زودی . به زودی ممکن است یک ثانیه دیگر باشد . به زودی می تواند یک سال طول بکشد . به زودی کلمه ای است هراس انگیز . این به زودی آینده را در هم می فشارد ، آن را کوچک می کند و دیگر هیچ چیز مطمئنی در کار نخواهد بود . هر چه هست دودلی و تزلزل مطلق خواهد بود . به زودی هیچ نیست و به زودی چه بسا چیزهایی است . به زودی همه چیز است . به زودی مرگ است ........

 

  نمی خواهم بمیرم ، نمی خواهم بمیرم ، ولی این وحشتناک است که خواهم مرد ........ به زودی .