عروس فریبکار

 

 عروس فریبکار


مارگارت اتوود
شهین آسایش

 

انتشارات ققنوس


زینیا زنیست بسیار جذاب و باهوش . زنی که وارد زندگی زوج های دیگر می شود مردها را جذب خود می کند زندگی زنها را از هم می پاشد و بعد مردها را مثل یک تفاله دور می اندازد . زینیا فقط دروغ می گوید کسی درباره اصلیت او چیزی نمی داند . کتاب در هیچ فصلی اشاه مستقیمی به خود زینیا ندارد بلکه با بررسی زندگی قربانیان او و اینکه چه چیزی باعث می شد شوهرانشان انها را ترک کنند و به سوی زن دیگری بروند ما را با زینیا اشنا می کند .
خیلی خوشم اومد یک جور پرکشش و در عین حال با معنایی بود .

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

نابغه ها قدرت بی انتهایی برای ایجاد رنج دارند .

 

 

 

زینیاهای این دنیا سوارکارند و جیب مردان را خالی می کنند و در خدمت هوس های آنها هستند . امیال آنها را هوس های مردانه هدایت می کنند . اگر شما را بالا ببرند یا وادارتان کنند زانو بزنید همه به خاطر هوس های مردانه است . همه اینها بستگی به این دارد که چه قدر ضعیف باشید که کاری از دستتان برنیاید . حتی تظاهر کردن به اینکه در خدمت امیال مردانه نیستید نوعی هوس مردانه است .

 

 

 

"عزیز دلم من ارزش تو رو ندارم . روزی مرا خواهی بخشید . تا اخر عمر دوستت خواهم داشت . زینیای تو که دوستت دارد . " . تونی که خود چنین نامه ای را دریافت کرده بود می داند این ادعاها چه قدر ارزش دارند : در واقع بی ارزشند .

 

 

آدمکش کور

 آدمکش کور


مارگارت اتوود
شهین آسایش

 

انتشارات ققنوس


آدمکش کور یک داستان سور رئاليستي است که برنده جایزه بوکر سال 2000 شد . داستان از دو روایت مجزا تشکیل شده است . در یکی از روایت ها دختر و پسر عاشقی را دنبال می کنیم که پسر در حین قرارهای عاشقانه برای دختر یک داستان تخیلی تعریف می کند و در داستان دیگر پیرزنی به اسم ایریس در حال نوشتم شرح زندگی خود و خواهرش لورا می باشد . نهایتا دو داستان به یکدیگر پیوند می خورند .
لورا خواهر کوچک تر دختری عجیب و حساس است و ایریس خواهر بزرگ تر دختری با حس مسئولیت نسبت به خانواده و خواهرش . ایریس برای نجات خانواده باج داده فداکاری کرده و زن مردی ثروتمند و هوس باز می شود ..... اما تنها در پایان داستان است که متوجه می شود باج اصلی چه بوده و چگونه پرداخته شده است ...
داستان قشنگی هست . شاید در ظاهر ساده به نظر بیاد اما داستان قابل بحثی دارد و پایانش مهیجه خوب تونسته داستان را جمع کنه . شخصیت لورا حیرت آور هست .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

 

سابقه فامیلی و این چیزها چه معنایی دارد ؟ مردم از ان استفاده می کنند که بتوانند خودخواهیشان را ارضا کنند یا این که شکست هایشان را توجیه کنند .

 

 

بچه ها فکر می کنند هر اتفاق بدی که می افتد تقصیر آنهاست ، من هم از این قاعده مستثنی نبودم ، همچنین بچه ها با وجود همه شواهد بدی که وجود دارد معتقدند که همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود ، در این مورد هم با آنها فرقی نداشتم .

 

 

از لطف کردن متنفرم . از مردمی هم که به لطف کردن افتخار می کنند متنفرم . ادم های از خود متشکری که با بخشیدن چند سنت ادعای مهربانی می کنند . آنها نفرت انگیزند .

 

 

به آدمی که روز و شب اروزی رسیدن به کسی را دارد که روز و شب جلو چشمش است چه احساسی دست می دهد؟
نمی دانم !!!!!

 

 

دیکتاتوری روی دیگر فداکاری است .

 

 

خداحافظی ها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند اما مطمئنا بازگشت ها بدترند .حضور عینی انسان نمی تواند با سایه درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند .

 

 

آدم دو نفری احساس امنیت بیشتری می کند ، اما تو شخصیت لغزنده ای است ، همه توهایی که می شناختم یک جوری گم شدند . آن ها یا جیم شدند یا خیانت کردند یا مثل پشه از پا درامدند .