بعد از ردیف درخت ها/ حکیمی

بعد از ردیف درخت ها

 

زهره حکیمی

 

انتشارات نیلوفر

سال نشر: ۱۳۸۰

ابر پنبه ای سفید سرگردان: شوهر زن کتکش می زند ولی خانواده اجازه طلاق نمی دهند.

من که بی سلاحم و ... : زن بعد از طلاق به خاطر نبود بچه اش دیوانه شده .

درد: در انتظار تولد فرزند پسر .

گنجشک ها: زن مدام به فکر گنجشک هاس.

گلهای یاس: مرد با ازدواج مجدد دخترش مخالف است.

داستان بی انتها: چاره درد مرد الوات را زن دادنش می دانند .

نوروز باران خورده: پسر و مادرش خرجی بیار خانه اند .

پا به پای برف: زن در به در دنبال شوهر خوش گذران.

آدم برفی: مرد بعد از مرگ همسرش و به یاد او .

رنگین کمان کنار دریچه ی فاضلاب: دختر عاشق کیف پولک دوزی شده .

تابلو: دانشجوهای سیاسی .

بوی کارون بود باد: پیرزن همیشه تعریف پسرش را می کند .

لبه ی بیداری: داوطلب خواب صد ساله .

دغدغه: در انتظار کادوی روز مادر .

بعد از ردیف درخت ها: پدر اجازه رفتن به سینما را نمی دهد.

آن روز و آن شب: جوان خوب روستا را به جرم سیاسی اعدام نموده اند .

یک مجموعه داستان کوتاه که بیشترین تاکیدش هم روی مشکلات زن ها و تفکرات سنتی جامعه است . با اینکه فکر می کنم چنین مشکلاتی مثل بد بودن طلاق ازدواج مجدد تو جامعه نرفتن دختر الان مسائل حل شده ای برای اکثریت جامعه اند اما باز خوندنش دل آدم رو به درد می یاره ناراحتش می کنه . به نظر من خیلی هم قشنگ نوشته شده اند فقط یکی دو تا داستان ها موضوعاتش خیلی فرق داره با بقیه .

این کتاب نامزد جایزه هوشنگ گلشیری بود و همین طور پروین اعتصامی و تک داستان داستان بی انتها برگزیده گلشیری هم شد .

حال سگ/ حکیمی

حال سگ

 

زهره حکیمی

 

انتشارات افق

سال نشر: ۱۳۸۷

 جلاله دانشجوی سال اول دانشگاه است خواهرش طیبه ازدواج کرده برادرش ایوب اما پسر عصبی و لاتی است که پسر دوستی مادر او را پر رو کرده است ناصر خان همسایه قدیمی و بسیار پولدار آنهاست که پسر بزرگش بهمن خواستگار جلاله است .... روزی که در یک دعوا ایوب پسر دیگر حاج ناصر یعتی بیژن را می کشد و حکم اعدام نصیبش می شود بهمن می گوید حاضر است رضایت مادرش را بگیرد به شرطی که جلاله همسرش شود .....

قشنگه یک کم مایه های این داستانای عامیانه را داره اما چهارچوب را جدا قشنگ و واقعی جلو می ره بررسی حالتای روحی افراد واکنش هاشون اینها همه رو واقعی و خوب درآورده خیلی هم غمناکه خیلی . می گم من که مجموعا دوسش داشتم .

خانم حکیمی از نویسنده های تهرانی هستند که به شغل معلمی هم مشغول بودند .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

آدما بعضی وقتا با کارای اشتباهی که می کنن حق را از خودشون می گیرن و می دن به طرف مقابل.

 

تراژدی یعنی این . یعنی نه راه پس نه راه پیش . یعنی انتخاب بین دو شر .

 

آدم بعضی وقتا اون قدر دور می ره که بازگشت غیرممکنه اون وقت تنها کاری که می تونه بکنه دورتر رفتنه .