شهرهاي ناپيدا

 

ايتالو كالوينو

بهمن رئيسي

 

انتشارات خورشيد

قوبلاي خان ، خان مغول فرستاده هايي دارد كه از سفرهايشان برايش مي گويند و ماركو تاجر ونيزي ، قاصد مورد علاقه اوست . ماركو از شهرهاي مختلف امپراطوري برايش مي گويد شهرهاي افسانه اي ، شهرهاي دور از حقيقت ، شهري كه در روي فضاي دو پرتگاه ساخته شده ، شهري كه به جاي هوا ، خاك در آن جريان دارد ، شهري كه بنا بر شرايط روحيت آن را به شكل متفاوتي مي بيني ، شهري كه دو قسمت است قسمت ثابت و قسمتي كه هر سال آن را جا به جا مي كنند ، شهري كه هر سال مردمش شغل و همسر خود را عوض مي كنند ، شهري كه يك شهر مشابه در زير زمين دارد و مردگان را به ان انتقال مي دهند در صحنه اي فراخور حالشان ....

قشنگ بود خوشم اومد . اينم يكي از تازه هاي ترجمه شده از كالوينوي عزيز ! موضوع جالبي داره هرچند خيلي شبيه به دنياي زيباي انيشتين هست اون از حالات مختلف دنيا مي گفت و اين از شهرهاي مختلف . به هر حال هم موضوعش جالب بود هم لحن افسانه اي و زيبايي داشت هم درون مايه هاي داستان ها و شهرها اشارات ظريف و قابل تاملي را همراه با خودش به ذهنتون مي اورد .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

تصاويري كه در حافظه نقش بسته است به محض آن كه به زبان درآيد از خاطره محو مي شود .

 

ماركو وارد شهري مي شود . در ميداني به مردي بر مي خورد . اين مرد عمر يا لحظه اي را زندگي مي كند كه مي توانست عمر يا لحظه ي او باشد . ماركو فكر مي كند كه مي توانست به جاي آن مرد باشد . اگر در گذشته ، گذشته اي بسيار دور توقف مي كرد يا اگر در گذشته ، بر سر چهار راهي به جاي انتخاب راهي كه رفته بود ، راهي ديگر در جهت مخالف گرفته بود ، پس از سفرهاي دور و دراز خود را به جاي آن مرد در آن ميدان مي يافت .

 

جهنم آدم ها مربوط به آينده ي آن ها نيست ، اگر جهنمي در كار باشد ، همين است كه در مقابل ماست .