ظهور و سقوط یک کتاب فروش/ ناصری

ظهور و سقوط یک کتاب فروش
حشمت ناصری
انتشارات الهام اندیشه
سال نشر : 1392
آقای ناصری که مهندس سخت افزار هستند یک مغازه توی پاساژی اجاره می کنند تا در اوقات فراغتشون مشغول کتاب فروشی کار مورد علاقه شون بشوند اما کاسبی واقعا کساده و مشتری ها هم اون تیپی نیستند که انتظار دارین چونه می زنن فکر می کنند نویسنده خودتی به تخفیفات اعتراض می شه و .... ماجراهای کوچیک از روزای کتاب فروشی با زبان طنز .
خیلی قشنگه و البته خیلی تلخ واقعا آینده نشر تو کشورمون چیه کی کتاب می خره چه طور فروش می رن کتاب ها .... کاشک واقعا کاشک فرهنگ مطالعه جا می افتاد بینمون . کتابش خیلی قشنگه.
قسمت های زیبایی از کتاب
ساندویچی بیرون پاساژ هم آمد ! گفت: حالا که می خوای ببندی هر چی کتاب موند حاضرم کیلویی به همون نرخ کاغذ ساندویچی ازت بخرم....
تاکید داشت چون خودش کتاب دوست دارو و متاسف شده از این که مجبورم حراج کنم این کار را می کند !
چرت و پرت بود به گمانم شاید هم شر و ور یا ... ببخشید البته ! بی ادبی نمی کنم .... بچه های خونه یه کتاب ازم خواستند براشون ببرن اسمش یادم نمونده فقط می دونم تو همین مایه ها بود...
فکر کردم شاید از این کتاب های جوک و پیامک باشد گفتم نه! این جور کتاب ها نداریم .
گفت نویسنده اش معروفه ها جواد آل احمد یا نه صادق چوبین! هر کی بوده می گن یه زمانی کدخدا بوده!
بعله چرند و پرند دهخدا را ازش خواسته بودتد.
توي اين وبلاگ مي خوام خلاصه كتاب هايي را كه مي خونم بنويسم و همچنين قسمت هاي زيبايي از اون ها را ، تا هم براي خودم بمونه هم اگه كسي دلش خواست استفاده كنه