
وقتی پسر بچه بودم
اریش کستنر
ساعد آذری
انتشارات چشمه
اینم داستان زندگی کستنر از زبان خودش . از بچگیش می گه تک فرزند بوده و مادرش فوق العاده برای پیشرفت اون و جلو رفتنش توی زندگی اهمیت قائل بوده . اریش هم پسر بچه درس خوان و مودب خیلی مسئولیت شناسی بوده به صورت خطی داستانش پیش نمی ره بلکه جلو می ره عقب می یاد و در حقیقت توی هر فصل فرازی از نکات مهم زندگیش ، اتفاقات و شخصیت های خاص اونو تعریف می کنه .
کتاب قشنگیه . کتاب های این مدلی یعنی زندگی نامه نویسنده ها از زبان خودشونو زیاد داریم خوب این کتاب جذابیت نوشتاریش خوبه هر چند به پایه خیلی های دیگه نمی رسه اصلا در عوضش این پیوسته نبودم داستان این موضوع را پوشش میده به نظرم در صورتی که کستنر و داستان هاش را بشناسید خوندن کتاب خالی از لطف نیست .
در مورد کستنر باید این نکته را بگم که در سال 1933 فاشیست ها کتاب هایش را می سوزنند و حتی حق نویسندگیش را هم سلب می کنه اما اون با این وجود از آلمان مهاجرت نمی کنه !
قسمت های زیبایی از کتاب
آغاز سخن هر انسان درباره ی خود معمولا از گذشتگانش شروع می شود .
در اینجا کشوهایی برای همه چیز وجود دارند ، هر چیزی را که ما آموخته ایم . من فکر می کنم مانند کمد هستند یا کشوهای یک کمد . بعضی اوقات هنگام بیرون کشیدن گیر می کنند . گاهی درون شان خالی است و برخی مواقع چیز اشتباهی درون شان است و گه گداری هم به هیچ نحوی گشوده نمی شوند .
قهرمانان دروغین ترسی ندارند ، چون که تخیلی ندارند . آن ها احمق و فاقد اعصاب هستند . قهرمانان واقعی ترس دارند و بر آن غلبه می کنند .
آدم های عاقل زیادی در این دنیا وجود دارند و بعضی اوقات هم حق به جانب آن هاست . اما آیا حق دارند ادعا کنند که حتما بچه ها باید برادر و خواهر داشته باشند چون که غیر از این تنها رشد می کنند و لوس و از خود راضی بار می آیند و در تمام زندگی شان تک رو باقی می مانند ، واقعا نمی دانم . آدم های عاقل هم باید مراقب باشند تا به همه ی مسایل با دید کلی نگاه نکنند.
حتی وقتی او همه چیز را در اطراف خود فراموش کند ، قلب او به تو فکر خواهد کرد .
زمان انتخاب می کند که چه چیز باید ماندنی باشد و دوام پیدا کند . و اکثرا هم حق با اوست ، زمان .