ضد خاطرات/ مالرو

ضد خاطرات

 

آندره مالرو

ابوالحسن نجفی

 

انتشارات خوارزمی

کتاب ضد خاطرات کتابی هست که خود مالرو خیلی دوسش داشته . خاطرات زندگی مالرو هست اما نه اینکه بگیم زندگی نامه یا خاطرات به سبک معمول . نه اومده با توجه به مطلبی که می خواسته بیانش کنه اشاره ای به خاطرات مرتبط با اون موضوع کرده که تجربیات شخصی خودش بوده . مالرو به جاهای مختلفی سفر کرده جاهای خیلی خیلی عجیب ، تاریخ را می شناخته و از این شناخت ها این سفرها و تجربه ها و درس هایی که گرفته و کارهایی که فکر می کنه باید کرد صحبت می کنه .

خوب مسلما از خوندنش چیزای جالبی را متوجه می شید و اگر مالرو دوستید اینو را هم دوست خواهید داشت .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

حقیقت هر کس را نخست در آنچه پنهان می کند باید جست .

 

بعید نیست که در قلمرو سرنوشت ، ارزش انسان بیشتر وابسته به عمق پرسش هایش باشد تا به نوع پاسخ هایش .

 

انسان عبارت است از آنچه می کند .

 

شاید اضطراب نیرومندتر از هر چیز باشد .

 

بیان بدیهیات یکی از نشانه های پیامبری است .

گوشه نشينان آلتونا /سارتر

گوشه نشينان آلتونا

 

ژان پل سارتر

ابوالحسن نجفي

 

انتشارات نيلوفر

آقاي گرلاخ كه مالك كارخانه هاي بزرگ كشتي سازي آلمان است سرطان گلو دارد و به زودي خواهد مرد . او قبل از مرگ از ورنر پسرش و عروسش يوهانا مي خواهد كه قول بدهند پس از مرگش در همين خانه زندگي خواهند كرد ولي يوهانا حاضر نيست او بيان مي كند كه مي داند فرانتس پسر بزرگ گرلاخ در حقيقت نمرده بلكه در اتاقي در خانه زنداني است و او حاضر نيست با ديوانه اي در يك جا باشد و....

كتاب نمايشنامه اي هست كه در 5 پرده تنظيم شده و از اخرين نمايش نامه هاي سارتر محسوب مي شه . كتاب در مورد فرانتس يكي از بازماندگن جنگ هيتلر است كه 13 سال خود را در خانه حبس نموده و از اين راه به جنگ آلمان ها و كلا جنگ قدرت ها و حتي نقش خانواده ها گذري داشته .

خيلي قشنگ بود من واقعا خوشم اومد هم به نكات ظريفي اشاره مي كرد و ديدگاه هاي بسيار جالبي داشت هم پركشش و جذاب بود . من خيلي خوشم اومد . نمايش نامه اش در ايران هم به روي صحنه رفته .  

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

لني : رئيس بايد آخر همه برسد .
يوهانا : چي ؟ كي اين را گفته ؟ ديگر كسي به اين چيزها اعتقاد ندارد .

 

پدر : براي محكم كردنش گلبر هست . آدم برجسته اي است ، مي داني . و بيست و پنج سال است كه در دستگاه ماست .
ورنر : روي هم رفته بخت با من است . گلبر فرمان خواهد داد .
پدر : گلبر ؟ مگر ديوانه اي ؟ گلبر زير دست توست : تو مزدش مي دهي تا دستورهايي را كه بايد صادر كني به اطلاعت برساند .

 

وقتي دوستت دارك كه بتوانم تسخيرت كنم . و من مبارزه مي كنم ،خاطرت جمع باشد .

 

تو با بخشيدن چيزي كه مال خودت نبود به ما خيانت كردي : هر بار كه تو به زندگي يكي از افراد دشمن رحم كردي ، ولو اينكه توي گهواره بود ، خون يكي از افراد ما را مي ريختي .

 

اگر من يك آدم را تحقير كنم ، فقط يك نفر را ، حتي يك جلاد را ، ديگر به هيچ كس نمي توانم احترام بگذارم : حرمت آدم ها مي شكند .