كوزيما يا تقريبا گراتزيا

 

گراتزيا دلددا

بهمن فرزانه

 

انتشارات ثالث

كتاب شرحي از دوران كودكي و نوجواني دلدا به قلم خودش هست . از خودش مي گه كه چطور توي يك خانواده مرفه روستايي پرجمعيت به دنيا مي ياد . از پدرش مادرش خواهر برادراش .... از محيط ده از اين كه چطور از اون دهكده دور توي جزيره اولين داستانش را پست مي كنه و مورد تمسخر و لعن دهاتي ها قرار مي گيره از آرزوهاش ....

كوتاه و زيبا بود به دلم نشست . يعني كلا عاشق دلدا هستم و اين كتاب هم برام جالب بود . توي نوشته هاي دلدا نكات روان شناسي با دقت خاصي مد نظر قرار گرفتن . برام جالبه كه كسي بدون تحصيلات خاص اين قدر موشكافانه به قضايا نگاه كرده باشه بدون خوندن روان شناسي توي كتابهاش اونها را بيان كنه ...

  

قسمت هاي زيبايي از كتاب

خيلي از زن ها در افكار خود عشقي افسانه اي مي سازند . عشق واقعي براي آنها امري است اسرارآميز و غيرقابل دسترسي درست مثل مسائل الهي.

 

مردي كه مي خواست سر كشيش كلاه بگذارد . به او اعتراف كرده بود كه يك قطعه طناب دزديده است و در مقابل اصرار كشيش عاقبت اعتراف كرد ه بود سر آن طناب به يك گاوميش بسته شده بود .