سه داستان

 

ژان پل سارتر

محمود سلطانيه

 

انتشارات جامي

اتاق : در مورد دختري كه با شوهر ديوانه اش زندگي مي كند و حاضر نيست از او دست بكشد .
ارسترات : مردي كه عاشق قهرمانان سياه دل است و اسلحه اي مي خرد تا با آن مردم را بكشد .
ديوار : 3 زنداني كه قرار است فردا صبح اعدام شوند .

كتاب مجموعه 3 داستان كوتاه از سارتر است كه قبلا هم كتاب هاي مختلفي ازش را مرور كردم . كتاب قشنگي هم بود ساده و روان با موضعات جالب و البته من داستان دوم را به اندازه دو تاي ديگه دوست نداشتم .

كتاب با برگه هاي كلفتي كه رنگش شبيه برگه كاهي هست چاپ شده من دوست داشتم ورق زدنش حس خوبي داشت .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

آدم خوشبختي است كه خودش شاهد حال و روز خودش نيست .

 

نبايد دنبال ناممكن ها بود . شايد بهتر بود كه آن خانم واقعيت را مي پذيرفت و بدينسان تنها يك بار رنج مي كشيد . گذشت زمان فراموشي مي آورد . باور كن هيچ چيز بهتر از رويارو شدن با رويدادها نيست .

 

يك ساعت است كه سر و گردنم تير مي كشد. درد حقيقي نيست ، بدتر از آن است : دردهايي است كه فردا صبح  حس خواهم كرد !