شمال/ فردینان سلین

شمال

 

لویی فردینان سلین

محمود سلطانیه

 

انتشارات جامی

سال نشر : 1392

فردینان سلین در زمان جنگ جهانی از فرانسه فرار می کنه و به آلمان می ره حالا صحبت ها و حرف و حدیث های زیادی هم هست توی این کتابم نمی یاد شفاف توضیح بده چی شد چرا رفتم اما حوادث بعد رفتن زندگی توی دوران جنگ را شرح می ده فضایی که اون زمان داشتن ترس از لو رفتن وجود میکروفن های مخفی آدم هایی که دائم برای هم می زنن کسایی که شهید دادن و ادعای زیاد دارند نبود مواد غذایی و ...

اولین بار که این کتاب چاپ می شه آقای سلین از اسامی واقعی استفاده کرده بوده که باعث دردسرایی براش می شه و توی چاپ بعدی اسم ها را عوض می کنه شبیه خیلی از کارای دیگه اش هم یه جور بیوگرافی هست و همون روند و حالت کتاب های قبلی را داره من کاراشو دوست داشتم و این کتابم مثل همیشه به دلم نشست خیلی فضای سیاهی داره اما کاملا ملموس توضیح میده. ا

 

قسمت های زیبایی از کتاب

هنگامی که گرفتار بدبختی های جنگ شوید هر ورق زندگی تان فلاکتی می شود افزون بر بدختی های دیگر!

 

همواره نخستین گام است که سرنوشت ساز می شود ...

مهتاب عشق/ گاری

 

مهتاب عشق

 

رومن گاری

محمود سلطانیه

 

انتشارات جامی

شخصیت های داستان ما زن و مردی هستند که به صورت اتفاقی با هم برخورد می کنند مرد قرار است زنی را که عاشقش بوده امشب از دست بدهد و زن قبل مرگ از او خواسته که حتما ترکش کند و حتما زن دیگری را وارد زندگی خود کند و همچنان عاشقانه زندگی نماید و زن قصه پس از تصادف رانندگی و کشته شدن دخترش و مشکلات مهم شوهرش دیگر شوهرش را دوست ندارد و قرار است این دو به هم نزدیک شوند .

از رومن گری هم توی تازه های نشر چندتایی معرفی کرده بودم اینم یک رمان کوتاه دیگه از ایشون . کتاب متوسطی بود من موضوعش را مفهومش و جملات رد و بدل شده شون را دوست داشتم اما نحوه نوشتنش واقعا به دلم ننشست یه جورایی سنگین و نچسب بود شایدم مشکل ترجمه بود که خیلی سنگین و غیرصمیمی بود .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

وقتی آدم مدام سفر کند دست آخر روزی فرا می رسد که دیگر هیچ کس را نشناسد ....

 

بیش از آن عشق ورزیده بودم که بتوانم بدون وابستگی و با تکیه به خودم زندگی را دنبال کنم .

 

آنچه سبب غرق شدن زوج ها می شود باز به سوی هم بازگشتن آنهاست . زوج هایی که به دنبال دشواری های پیش آمده از هم دور می شوند و باز به سوی هم می روند دیگر زوج نمی شوند . دو بدبختی می شوند که با سوزن عوض کردن سوزنبان به هم رسیده اند ...

 

بدبختی دیگران خیلی وقت ها سبب دلداری آدم می شود !

 

من خوب می دانم که ایمان می تواند کوه ها را جا به جا کند اما گاهی تنها همین کار جا به جایی کوه ها از دستش برمی آید و نه بیشتر .

 

من مردی را دوست دارم که دیگر دوستش ندارم و برای همین تلاش می کنم بیشتر دوستش داشته باشم ....

 

عشقی که بتواند پایان گیرد برای من قابل درک نیست ...

سه داستان /سارتر

سه داستان

 

ژان پل سارتر

محمود سلطانيه

 

انتشارات جامي

اتاق : در مورد دختري كه با شوهر ديوانه اش زندگي مي كند و حاضر نيست از او دست بكشد .
ارسترات : مردي كه عاشق قهرمانان سياه دل است و اسلحه اي مي خرد تا با آن مردم را بكشد .
ديوار : 3 زنداني كه قرار است فردا صبح اعدام شوند .

كتاب مجموعه 3 داستان كوتاه از سارتر است كه قبلا هم كتاب هاي مختلفي ازش را مرور كردم . كتاب قشنگي هم بود ساده و روان با موضعات جالب و البته من داستان دوم را به اندازه دو تاي ديگه دوست نداشتم .

كتاب با برگه هاي كلفتي كه رنگش شبيه برگه كاهي هست چاپ شده من دوست داشتم ورق زدنش حس خوبي داشت .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

آدم خوشبختي است كه خودش شاهد حال و روز خودش نيست .

 

نبايد دنبال ناممكن ها بود . شايد بهتر بود كه آن خانم واقعيت را مي پذيرفت و بدينسان تنها يك بار رنج مي كشيد . گذشت زمان فراموشي مي آورد . باور كن هيچ چيز بهتر از رويارو شدن با رويدادها نيست .

 

يك ساعت است كه سر و گردنم تير مي كشد. درد حقيقي نيست ، بدتر از آن است : دردهايي است كه فردا صبح  حس خواهم كرد !