من تا صبح بيدارم

 

جعفر مدرس صادقي

 

انتشارات مركز

سيد دانشجويي است كه يك روز به صورت اتفاقي با چند تا از دانشجوهاي دختر دعوا مي كند و بعد به دفتر رئيس مي رود  و خودنويس او را كش مي رود و .... انگار همه چيز در خواب مي گذرد و اتفاقات سرنوشت سيد را به صورت بخارآلود و مبهمي جلو مي برد .
داستاني ساده و خطي و در عين حال همراه با وهم و ابهام . بد نبود . سادگيش رو دوست داشتم ، ابهامش را هم دوست داشتم ولي در كل خيلي معمولي بود . چيز آن چنان خاصي به همراه نداشت . فقط از اين خوشم مي يومد كه زياد روي تجزيه تحليل و شناسوندن روحيات شخصيات ها تلاش نمي كرد همه چيز بخار آلود بود . ( ياد تابلوي سيب زميني خورون ون گوك افتادم خودم كه :دي )

آقاي مدرس صادقي در رشته زبان انگليسي تحصيل كردند .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

مادرم هميشه مي گه  . مي گه هيچ مردي نيست كه حقه باز نباشه .

 

واقعا چرا عادت كرده ايم كه دست تصادف را دست كم بگيريم و باور نمي كنيم گاهي وقت ها چيزي كه در به در به دنبالش مي گرديم و خيال نمي كنيم كه به اين زودي ها به چنگش بياوريم ، بدون اين كه هيچ زحمتي بكشيم ، درست جلوي چشممان سبز مي شود .