جسم و جان/ کوندرا

جسم و جان
میلان کوندرا
احمد میرعلایی
انتشارات فردا
ترزا و توماس را داریم توماس که تصمیم دارد هیچ عشقی را به زندگی خود راه ندهد و با تعداد زیادی معشوقه بگردد و ترزا دختری که عاشق او شده و با وی ازدواج می کند . ترزا با تمام وجود عاشق توماس است و از روابط او رنج می برد هر چند گذشت زمان تغییراتی را ایجاد می کند . به گونه ای که گاهی هر دو سردرگمند .
کتاب بار هستی را خیلی دوست داشتم قبلا هم معرفیش کردم کتاب جسم و جان یه جوری طرح اون کتاب به حساب می یاد و دیدم الان که سراغ کوندرا رفتم و خیلی وقت از خوندن اون کتاب می گذره شاید خوندن جسم و جان یک لطف دیگه ای داشته باشه و حالت تکرار آزارم نده . واقعا هم قشنگ بود و دوستش داشتم البته بار هستی خوب مفصل تره و بیشتر روی معنی کار کرده و خوب این کتاب کوچیک خلاصه و حادثه محوره .
قسمت های زیبایی از کتاب
ما هرگز نمی دانیم که چه می خواهیم ، زیرا از آنجا که فقط یک بار زنده ایم ، این زندگی را نه می توانیم با زندگی های پیشین مقایسه و نه با زندگی های آینده تکمیل کنیم .
استعاره ها خطرناکند . نباید با استعاره ها شوخی کرد . هر استعاره ای می تواند آبستن عشق باشد .
آنکه آرزو دارد محل زندگی خود را ترک گوید آدم غمگینی است .
ما همه فورا این فک را که عشق زندگی ما شاید چیزی سبک و بی وزن باشد رد می کنیم ، این عشق را محتوم می انگاریم ، فکر می کنیم بدون این عشق زندگی ما طور دیگری می شد .
توي اين وبلاگ مي خوام خلاصه كتاب هايي را كه مي خونم بنويسم و همچنين قسمت هاي زيبايي از اون ها را ، تا هم براي خودم بمونه هم اگه كسي دلش خواست استفاده كنه