يكي مثل همه

 

فيليپ راث

پيمان خاكسار

 

انتشارات چشمه

كتاب با مرگ شخصيت اصلي داستان آغاز مي شه مردي كه در دنياي تبليغات كار مي كرده و در اواخر عمر به تدريس نقاشي مي پرداخته . از پايان شروع مي شه و به ابتدا برمي گرده اين كه زماني پسر كوچكي بوده كه در جواهر فروشي كار مي كرده و بعدها چطور توي زندگيش جهت گيري مي كنه چطور ازدواج مي كنه طلاق مي گيره و رابطه اش بر چه مبنايي استوار بود ...

قشنگ بود اومده يك تيپ شخصيتي را در نظر گرفته و زندگي اون را و اعمالش را درآورده . اين تيپ براي من چندان قابل درك نيست راث هم توضيح روان شناختي چنداني نمي ده اما در مجموع همه چيز روان و عادي پيش مي ره و مي تونه لذت بخش باشه . اين كتاب برنده جايزه فاكنر بوده .

فيليپ راث يك نويسنده يهودي است و توي كتاب هايي كه من ازش خوندم هم دائم به يهودي بودن شخصيت هاش مي پردازه . اون در بخش كم درامد شهر بزرگ مي شه و اين موضوع هم توي خيلي از داستان هاش نمود داره . نكته ديگه در موردش اينه كه استاد ادبيات دانشگاه بوده و خوب همين جا پرونده راث خواني را مي بندم .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

واقعيت را نمي شود از نو ساخت . همان طور كه هست قبولش كن . سر جايت محكم بايست و با آن رو به رو شو .

 

نوشتن وصيت نامه بهترين بخش پير شدن و شايد حتي مردن بود .

 

اين كه كسي قصد دلگرم كردن آدمي را داشته باشد اصلا چيز كمي نيست ريال خصوصا اگر آدمي باشد كه به طور معجزه آسايي هنوز دوستت دارد .

 

دروغ گفتن خيلي كار پستيه ، يه جور بازي دادن تحقيرآميز نفر مقابله .