كلود ولگرد و آخرين روز يك محكوم

 

ويكتور هوگو

محمد قاضي

 

انتشارات حلاج

دو تا داستان كوتاه از هوگو

آخرين روز يك محكوم : در مورد مردي كه محكوم به اعدام شده و آخرين روزهاش را داره مي گذرونه

كلود ولگرد : در مورد كارگر شريفي كه تبديل به دزد و بعدا قاتل مي شه .

خوشم نيومد اوايل داستان آخرين روز يك محكوم را دوست داشتم و به نظرم جديدتر از بقيه كارهاش اومد اما بعدش نه ديدم همون. همون داستان هاي هميشگي ، خيلي صاف بدي ها را درشت كردن و نشون دادن مشكلات جامعه بدون هنر ادبي هاص . مثلا فكر نكنيد توي كلود ولگرد هيچ لايه پنهاني هست صاف صاف همينو مي ياد مي گه جامعه بهش بها نداد اونم دزدي كرد خلاصه خيلي سر راست و ابتدايي از نظر من

همسر ويكتور هوگو زن كم هوشي بوده وهيچ علاقه اي هم به شعر و ادبيات نداشته و كارهاي شوهرش هم فقط از نظر مالي براش مهم بوده  . همون طور كه گفتم هوگو از كودكي با آدل دوست بوده و مادرشم خيلي مخالف ازدواج با چنين دختري بوده ولي اين دو نفر به قدري عاشق هم بودند و با هم نامه نگاري مخفي مي كنند كه نهايت موفق به ازدواج مي شوند .