دل کور

 

اسماعیل فصیح

 

انتشارات البرز

داستان در مورد زندگی یک خانواده بازاری و سنتی در محله قدیمی درخونگاه است . حسن آریان مغازه دار خوش قلبی است که مغازه های زیادی دارد و همچنین فرزندان زیاد . مختار پسر اول از نظر هوشی کند ذهن و بسیار پول پرست و اماده به انجام هر جنایتی است علی پسر دوم از قشر بازاری متنفر و به دنبال اداری شدن است رسول پسر سوم بسیار باهوش و شدیدا خوش قلب و صادق پسر آخر نیز دکتری است که راوی قصه خود و خانواده اش می باشد .

لحن قصه حرف نداره از اونهایی هست که شدید آدم را دنبال خودش می کشونه معرکه است یعنی با اشتیاق دنبالش می کنید ولی خوب زیر بنای سفتی نداره آدمها یا سیاهن یا سفید ، قهرمان ها خیلی فداکار و قهرمانند و در ضمن بی مزه ادامه پیدا می کنه و تموم می شه با این حال می گم کتاب خوبیه چون اروم و روان جذبتون می کنه .

به هر جهت این کتاب به دلیل اشاره به دوره خاصی از زندگی مردم ایران اهمیت پیدا می کنه و خود فصیح هم از این کتاب در داستان کوتاه های دیگه اش بسیار زیاد وام گرفته . در ضمن نقاشی های این کتاب توسط دختر آقای فصیح سالومه کشیده شدهکه خیلی هم زشتن .

نکته مهم در مورد فصیح اینه که متولد دوم اسفند هست مثل من در نتیجه خیلی نویسنده خوبیه :دی ایشون از نویسنده های تهرانی کشور هستند .

پ ن ۱ : این کتاب خیلی منو یاد سمفونی مردگان می انداخت هر چند این کجا و آن کجا

پ ن۲ : قبلا از فصیح فقط درد سیاوش را خونده بودم که اونم دوست داشتم و خلاصه ای هم ازش داشتم که اگه پیدا کنم می ذارمش روی وب

 

قسمت های زیبایی از کتاب

برای دوست داشتن یک نفر وقت لازم است . برای نفرت گاهی فقط یک حادثه ، گاهی یک ثانیه کافی است .

 

صادق برگشت و به صورت مادرش نگاه کرد . این جمله آخر بی شک از دهان مختار در آمده بود و حالا کوکب خانم آن را با بی گناهی کامل تکرار می کرد ، چون مختار گوشت و خون او بود و فرخنده نبود . عروس و مادر شوهر بودند .

 

اگه من خواستم روزی درباره کسی قضاوت کنم او را با چیزی که در قلبش داره قضاوت می کنم نه با کارهایی که مجبوره بکنه و می کنه .