آخرین رویای فروغ / گلشیری
آخرین رویای فروغ
سیامک گلشیری
انتشارات چشمه
فروغ حال جسمانی نامساعدی دارد و دچار فراموشی شده دخترانش پروین ، آذر و آرزو به همراه شوهرانشان در ویلایی دور او جمع هستند و قرار است پسرش بیژن نیز به آنها ملحق شود . آنها مطلع شده اند مادر شوهر سابق و دختری به نام فریبا از او داشته که هیچ کس از موضوع خبر دار نبوده و اکنون برای دیدن آنها به رامسر آمده ولی حالش بد شده و قرار است مرد و دخترش به دیدنش بیایند و کل کتاب در ویلا و در دیالوگ های بین شخصیت ها می گذرد .
قشنگ بود ساده یک موضوع سر راست که با صحبت های روان شخصیت ها و فلسفه بافی هاشون جذابیت پیدا می کرد البته درسته اصلا موضوع شبیه نیست ولی گذتشنش توی ویلا ساده بودن موضع اون دیالوگ محور بودنش خیلی منو یاد درباره الی می انداخت .... کتاب قشنگیه خوب نوشته شده ولی واقعا من نمی فهمم موضوع این طرح روی جلدش چیه آیا این قصه ترسناکه؟ خوب درسته گلشیری ترسناک زیاد می نویسه اما اینکه محوریتش ترس نیست که چنین عکسی برای گذاشتن اخه
قسمت های زیبایی از کتاب
بعضی وقت ها دوری آدم ها رو به هم نزدیک تر می کنه .
آدم شاید بهتر باشه چیزهایی رو در مورد اطرافیانش ندونه .
توي اين وبلاگ مي خوام خلاصه كتاب هايي را كه مي خونم بنويسم و همچنين قسمت هاي زيبايي از اون ها را ، تا هم براي خودم بمونه هم اگه كسي دلش خواست استفاده كنه