مگره می ترسد/ سیمنون
مگره می ترسد
ژرژ سیمنون
کاظم اسماعیلی
انتشارات خجسته
مگره برای دیدن یکی از دوستانش به شهر کوچکی رفته که این مسافرت هم زمان با معمای پیچیده ای در آن شهر است . سه قتل به صورت یکسان اولی مردی وابسته به خانواده ای ثروت مند و دو مورد دیگر افراد فقیر و سطحی هستند . افکار عمومی بر ضد خانواده اشرافی شهر در حقیقت پدر و پسر دکترش می باشد .
قشنگ بود داستان مهیجی را ایجاد کرده بود که آدم دلش می خواست یک سره بخونه تا آخرش بره و قاتل را کشف کنه ایده جالبی داشت .
در مورد آقای سیمنون باید این را بگم که تعداد زیادی از کارهاشون را با اسامی مستعار چاپ می کرده .
قسمت های زیبایی از کتاب
زن ها از کسانی که بلدند پول در بیاورند خوششان می آید اما ترجیح می دهند که ندانند این پول از چه راهی به دست آمده است .
آدم های کاملا بدبخت وجود خارجی ندارند . هرکسی به چیزی می چسبد و نوعی خوشبختی برای خودش می سازد .
توي اين وبلاگ مي خوام خلاصه كتاب هايي را كه مي خونم بنويسم و همچنين قسمت هاي زيبايي از اون ها را ، تا هم براي خودم بمونه هم اگه كسي دلش خواست استفاده كنه