دير يا زود

 

آلبا دسس پدس

بهمن فرزانه

 

انتشارات دادار

دير يا زود : خدمتكار دختر او را ترك كرده است تا پيش صاحب كار ثروت مند قبلي برگردد . دختر به زندگي سنتي پشت پا زده و الان در حال بررسي زندگي عشقي و اجتماعي خودش و افراد سنتي تر است .

ديوار دبيرستان : دختر

خوب در پي خوندن از نويسنده هاي آشناي قبلي سراغ دسس پدس رفتم البته كتاب جز تازه هاي نشر نيست ولي من تازه تونستم بخونمش . داستان ديوار دبيرستان را قبلا خونده بودم اما خوب دير يا زود جديد بود . در كل كتاب خوبي بود هر چند نمي دونم چرا اما سبكش به نظرم زياد شبيه كاراي دسس پدس نبود يك مقاديري سنگين تر از اونا بود . زندگي شخصيت اصلي دير يا زود يك مقاديري منو ياد رمان لاوينيا مي انداخت . ترجمه كتاب عاليه و در كل خوندنش مي تونه تجربه لذت بخشي باشه .

پ. ن : خوب يك مدتي هست دارم تازه هاي نشر را معرفي مي كنم مي خوام دوباره به يكي از نويسنده هاي كلاسيك سر بزنم و بعد برگردم سر ادامه اين كار .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

هر بار كه عاشق مي شديم حس مي كرديم ثروت مند هستيم و دوباره وقتي عشق تمام مي شد فقر و تنگ دستي به ما روي مي آورد .

 

مي داني چه چيزي باعث بدبختي ما مي شود ؟ حقيقت اينكه ديگر احساس گناه نمي كنيم .

 

ما خودمان را گول مي زنيم و تصور مي كنيم كساني را كه دوست داريم با ديگران فرق دارند .

 

روز به روز بيشتر مي فهمم كه انسان بايد خودش را از دست احساسات بي دليل و بيهوده خلاص كند .

 

گذشت زمان خيلي مهم تر و قوي تر از كلمات است .

 

فكر مي كنم هر چيز بايد يك روز شروع شود ، حتي عشق ، اين طور نيست ؟

 

ما هميشه هم قدرت اين را نداريم كه هر طور شده از عقايد خود دفاع كنيم . گاهي انسان مي فهمد كه پول هم در زندگي لازم است .

 

قبول كردن آزادي درست قبول كردن بي قراري و شك و ترديد زندگي است .

 

فقط يك معجزه مي توانست كار را درست كند و او از بس بدبختي كشيده بود ديگر نه به خدا اعتقاد داشت و نه به معجزه .

 

من حقايق را راحت تر از كلمات درك مي كنم .