بازگشت به درخونگاه

 

اسماعیل فصیح

 

انتشارات صفی علیشاه

در این رمان در دهه 70 هستیم و جلال آریان دیگه پیر شده که پسر یکی از همسایه های قدیم به نام خسرو را می بینه . خسرو عاشق شهرناز دختر برادر ناتنی جلال ، علی ، می باشد ولی پدر خسرو که مریض و زمین گیر و شدیدا بددهن است با این وصلت مخالف است . پدر شهرناز حاضر به قبول ازدواج به شرط مهاجرت این زوج به آمریکا هست ولی خسرو دل نگران پدر و مادر پیرش است ...

خیلی بد بود داستان های آقای فصیح اولش جذابن ولی بعد واقعا یک چیز رو تکرار می کنه و واسه همین خیلی سریع هم کتاباش خونده می شه چون اصلا چیز جدیدی نیست اصلا تمرزی نمی طلبه همون صحبت ها همون محیط وسوژه های تکراری مثلا همین دختری هم که با عشقش ازدواج نمی کنه زن مرد دیگه می شه بعد مرد اونو با یک بچه ول می کنه و می ره خارج و الان عشق اولی دوباره می خوادش توی داستان های قبلی هم تکرار شده . توی خیلی از داستانهاش هم جلال داره داستان می خونه و داستان را برای ما تعریف می کنه توی این کتاب مسخ رو می خونه .

آقای فصیح خود را بیشتر از همه تحت تاثیر جمالزاده ، احمد محمود و بزرگ علوی می داند .

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

با سفر فراموشش می کنی ... الان دیوونه شی چون عشق اول زندگی ته .

 

عشق می توانست لذت بخش و زندگی دهنده باشد و می توانست دردناک – و خطرناک .

 

" گذشته ، حال ، و آینده " برای من اکنون فقط دیگر تو هستی .